مانيماني، تا این لحظه: 18 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

ترنم یک عشق ابدی

عکسهای تولد مانی

با سلام جشن مانی با حضور دوستای مانی و  خیلی خودمونی برگزار شد و به مانی خیلی خوش گذشت.خیلی خوشحال و شادمان بود پسر گلم. ایشالله همیشه به خوشی باشه برات مانی جونم و تشکر از همه که دعوت ما رو قبول کردن و تشریف آوردن در ادامه عکسهای جشن مانی رو میزارم اینجا یک روز قبلش بود تو مهد مانی با دوستاش که یک جشن کوچولو بین دوستاش گرفت اینجا قبل اینکه دوستای مانی بیان عکس گرفت مانی داره به آیندش فکر میکنه و سالهایی رو که پشت سر گذاشته اینجا هم ژست مدل گرفته شاید بخواد تو آینده یک مدل تبلیغاتی هم بشه آخه از بس خوش تیپه از الان دارم روش کار میکنم ...
30 مهر 1390

تولدت مبارک گل مامان و بابایی

امروز 6 سال از تولد گل پسرمون مانی عزیز  گذشت و وارد هفتمین بهار زندگیش شد .پسرم ای امید زندگی مامان و بابا ایشالله دانشگاه رفتنت و دوماد شدنت رو ببینیم ایشالله بتونی با تلاش و پشتکار به بالاترین مدارج علمی و شغلی در زندگیت دست پیدا کنی و افتخار مامان و بابا و کشور عزیزت باشی. ایشالله مراسم تولد مانی تموم شد عکساشو تو پست بعدی آپ میکنم. الان که سر من و مامانی و مانی شلوغه ...
29 مهر 1390

پری کوچولو و عروسک شیشه ای

پری کوچولو، دختری خوب و مهربان و با سلیقه بود که اتاق مرتّب و منظمی داشت. اتاقش صندلی خیلی خوشگلی داشت و گل های قشنگی روی میزش گذاشته بود. او کتاب هایش را منظّم می چید و لباس و کیف و کفش مدرسه اش را تمیز نگه می داشت و حتّی اسباب بازی هایش را تمیز و مرتّب نگه می داشت. پری کوچولو، عروسک زیبایی داشت که خیلی آن را دوست داشت و همیشه با عروسکش صحبت می کرد. اگر کسی عروسکش را دست می زد، به او می گفت که عروسکم را خراب نکنی. روزی دوستانش را به خانه شان دعوت کرد. آنان به اتاق پری کوچولو رفتند و شروع کردند به بازی کردن. مادر پری کوچولو برای دوستانش کیک پخته بود، به پری کوچولو گفت: بیا به من کمک کن میوه ها و کیک را به اتاقت ببریم تا از دو...
25 مهر 1390

گردنبند گل گلی

به نام خدا گردنبند گل گلی خانم خرسه و آقاخرسه با دختر کوچولوی تپل مپلشان  خرس گل گلی ،توی یک خانه ی بزرگ زندگی می کردند.آنها خانواده ی شاد و مهربانی بودند.روزها همراه دخترشان یعنی خرس گل گلی به جنگل می رفتند و میوه های جنگلی جمع می کردند و به خانه می آوردند و برای زمستانشان انبار می کردند.دختر آنها همیشه یک  پیراهن گلدار می پوشید،برای همین او را گل گلی صدا می زدند.یک روز خاله ی گل گلی به دیدنشان آمد.خانه ی خاله ی گل گلی نزدیک دریا بود.او هر روز کنار دریا می رفت و صدفهایی را که همراه موج ها به ساحل می ریخت،جمع می کرد و با آنها گردنبند و گوشواره و دستبندهای زیبایی درست  می کرد.آن روز خاله خرسه یک گردنبند خیلی قشنگ&...
25 مهر 1390

داستان کودک:خاله بازی

به نام خدا ندا و نگین دوتا خواهر کوچولوی مهربان هستند.آنها همیشه با هم بازی می کنند.آن  روز هم،ندا و نگین توی خانه با هم بازی می کردند.اسباب بازیهایشان را دور اتاق چیده بودند،یعنی مهمان دارند.ندا شده بود خاله ندا و نگین هم شده بود خاله نگین.ندا عروسکش را بغل کرده بود و بالای اتاق نشسته بود و نگین توی فنجانهای عروسکی برایش چای می ریخت و می گفت:«خوش اومدی،صفا آوردی خاله.چه عجب از این طرفا!» و ندا می گفت:«ممنونم خاله جون،دلم برات تنگ شده اومدم سری بزنم،حالی بپرسم.»نگین عروسک را از بغل ندا گرفت و گفت:«وای خدایا!چه دختر کوچولوی قشنگی داری!اسمش چیه خاله جون؟»ندا گفت:«اسمش پروینه.دخترم خیلی کوچ...
25 مهر 1390

دُم قشنگ، روباه شکمو

به نام خدا یکی بود یکی نبود غیراز خدا هیچ کس نبود  روزی روزگاری روباهی در جنگل بلوط زندگی می کرد. او دم خیلی قشنگی داشت، برای همین دوستاش به او دم قشنگ می گفتند. دم قشنگ روزها در میان دشت  و صحرا      می گشت و خرگوش و پرنده شکار می کرد و می خورد و وقتی سیر میشد به جنگل بلوط بر می گشت و توی لونه اش استراحت می کرد. یه روز دم قشنگ چندتا کبک خوشمزه شکار کرد و خورد و حسابی سیر شد.اوخوشحال بود و برای خودش آواز می خوند: یه کبک خوردم یه تیهو دویدم مثل آهو دمم خیلی قشنگه قشنگه رنگ وارنگه لای لای لالا لالایی همه میگن بلایی همه میگن یه  روباه روباه ناقلایی لای لای لالا...
25 مهر 1390

آموزش قلاب بافی

با سلام خدمت همه دوستان نی نی وبلاگی میخوام عرض کنم بنده قصد کردم آموزش قلاب بافی رو در نی نی وبلاگ راه اندازی کنم اگه دوستان مایل هستن نظر بدن تا  ببینم اگه خواستین  آموزش رو شروع کنم و سعی دارم تا جایی که بتونم دوستان رو راهنمایی و کمک بکنم. با تشکر ...
19 مهر 1390

روزت مبارک

عزیزم روزت مبارک !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! آره روز جهانی کودک روز تو و همه بچه های ایران زمین ....  روز همگیتون مخصوصا مانی جون خودم مبارک تبرییییییییییییک                               ...
16 مهر 1390